سَر میز شامـ ـ یاבت ڪه می اُفتم بغض میکُنَمـ ـ اَشکــ در چِشمانَمـ حلقهـ میزَنَد هـ ـمهـ مُتِعَجِبـ نِگاهَـَمـ میکُننَد… لبخند میزنَمـ و میگویَمـ : چقدر داغ بود!
♥تـــــو ... در کدام ثانیه می آیی ؟! بگو ...!! بگــــو ساعتـــــها را در همان لحظه نگاه دارم ، میخواهم ... ســـــــیر تماشایت کنم !! تقـــــویم دنیایم ... این روزهــــا پر شده است از ... قــــرمزهای بی دلیل ! اینجا که نباشی ؛ زندگــــی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل میشود !!
سَر میز شامـ ـ
یاבت ڪه می اُفتم بغض میکُنَمـ ـ
اَشکــ در چِشمانَمـ حلقهـ میزَنَد
هـ ـمهـ مُتِعَجِبـ نِگاهَـَمـ میکُننَد…
لبخند میزنَمـ و میگویَمـ :
چقدر داغ بود!
♥تـــــو ...
در کدام ثانیه می آیی ؟!
بگو ...!!
بگــــو ساعتـــــها را در همان لحظه نگاه دارم ،
میخواهم ...
ســـــــیر تماشایت کنم !!
تقـــــویم دنیایم ...
این روزهــــا پر شده است از ...
قــــرمزهای بی دلیل !
اینجا که نباشی ؛
زندگــــی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل میشود !!