می آیی قایم باشک بازی کنیم ؟
من چشم بر زیبایی تو بگذارم و تو آرام در آغوشم پنهان شو !
کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست …
از من مپرس اینکه چرا گریه می کنم من بیصدا همیشه تو را گریه میکنم
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست ، من از اهل زمین هستم ......
خوب می دانم
که گل در عقــــد زنبـــور است ،
ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد
نیــــــــــــــــــــا بـــــــــــــــــــــاران
غروب این حوالی را تو باور می کنی یا نه ؟
غم و درد اهالی را تو باور می کنی یانه ؟
تمام زندگی مان را سکوتی تلخ پر کرده ...
خیابان های خالی را تو باور می کنی یا نه ؟
کویر داغ و بی پایان بر اینجا سایه گسترده
هجوم خشکسالی را تو باور می کنی یا نه ؟
نفس در سینه می گیرد دل اینجا زود می میرد
و مرگ احتمالی را تو باور می کنی یا نه ؟
در این تاریکی و وحشت سیاهی های بی پایان
وجود یک زلالی را تو باور می کنی یا نه ؟
نگاه سبز تو آخر مرا آباد می سازد ...
بگو این بیخیالی را تو باور می کنی یا نه ؟